قصه رومئو و ژولیت چه بود؟
رومئو و ژولیت قصه ای به قلم ویلیام شکسپیر؛ شاعر و نمایشنامه نویس انگلیسی است. این داستان روایت زندگی دو عاشق ناکامیست که در آخر هر دو می میرند.
ماجرا از آنجایی شروع شد که خاندان کپیولت و مونتیگو دو خانواده بزرگ و رقیب در شهر ورونا، با یکدیگر دشمنی و اختلاف قدیمی دارند. رومئو که در ابتدای داستان دلباخته رزالین یا دختر عموی ژولیت است، در روزی که پدر ژولیت میهمانی ترتیب داده است شرکت می کند، اما در این مراسم ژولیت را می بیند و دست از رزالین کشیده و عاشق ژولیت می شود.
رومئو و ژولیت بعد از اولین دیدار عاشقانه، در تلاش برای رسیدن به یکدیگر به بن بست میرسند. در این میانه خانواده های آن دو که کینه ای قدیمی از هم دارند، آتش اختلافاتشان بالا میگیرد و رومئو ناخواسته باعث مرگ پسر عموی ژولیت میشود. حاکم ورونا دستور میدهد که رومئو شهر ورونا را ترک کند بی خبر از اینکه رومئو و ژولیت با کمک راهب مخفیانه ازدواج کرده اند.
خانواده ژولیت که از ازدواج مخفیانه او با رومئو که با وساطت راهب صورت گرفته بی خبر اند، ژولیت را برای موافقت به ازدواج با خواستگارش، کنت پاریس مجبور می کنند. ژولیت که از یک سو غم دوری از رومئو و از سوی دیگر غم از دست رفتن پسر عموی خود پریشان است، نزد راهب میرود و از او چاره جویی میکند.
راهب به ژولیت مایعی را میدهد که با مصرف آن ۴۲ ساعت به خوابی مرگ گونه فرو خواهد رفت؛ پیشبینی راهب این است که خانواده ژولیت به تصور این که دخترشان مرده، او را در مقبره خانوادگی قرار خواهند داد و در این میانه این فرصت را خواهد داشت که پیکی را برای رومئو بفرستد و او را به ورونا بخواند تا همراه ژولیت که بعد از هوشیاری فرار کنند.
ژولیت ناامید از تحقق عشقش و با هدف تنبیه و هشدار دیگران، مایعی را که راهب به او داده مینوشد که مدتی را همچون مردهای به خواب عمیقی فرو برود.
خبر مرگ ژولیت در شهر میپیچد و مجلسی که برای ازدواج ژولیت با کنت پاریس برپا شده بود، به مجلس عزا بدل میشود. در همین بین نقشه راهب برای ارسال خبر برای رومئو بخوبی پیش نمیرود؛ چون، پیک پیش از آن که بتواند پیغام را به رومئو برساند در خانه ای که نوعی بیماری مسری در آن شیوع یافته و به امر حاکم قرنطینه شده گرفتار میشود.
رومئو بی خبر از همه جا خبر مرگ ژولیت را از مستخدمش دریافت میکند و پس از آن که سمی را از یک داروساز میخرد رهسپار ورونا میشود. رومئوی دل شکسته و بیخبر، برای حضور در کنار پیکر ژولیت که در انتظار برگزاری مراسم تدفین، در کلیسا گذاشته شده حاضر میشود و در آن جا با کنت پاریس که برای گذاشتن گل بر مزار ژولیت آمده در گیر میشود و او را به قتل میرساند.
رومئو جسد پاریس را به داخل مقبره کپیولت ها میکشاند و در آن جا با پیکر ظاهراً بی جان معشوقش روبرو میشود. رومئو سم را میخورد و در دم جان میدهد. دیری نمیگذرد که چهل و دو ساعت پایان یافته و ژولیت از خواب بر میخیزد و چون با جسد بیجان رومئو روبرو میشود، با خنجر رومئو به زندگی اش پایان میدهد.